آلوچه خانوم

 






Sunday, February 22, 2004

اگه اعصابتونو از سر راه آورده باشيد, احتمالا شبکه 1 سيمای جمهوری اسلامی را هم در روزهای قبل از انتخابات نگاه ميکرديد و ديده ايد که گوشه بالای صفحه خودشان را لت و پار ميکردند که 20 روز به انتخابات , 2 هفته به انتخابات , 14 ساعت تا انتخابات و ... . حالا هم که انتخابات تمام شده اين خودکشی همچنان ادامه دارد: 100 درصد حضور در انتخابات , حماسه سبز , حماسه قهوه ای , دممون گرم و ... . نميدونم شنيديد يا نه ( ترکها بايد ببخشند) ميگن ترکه خواب بوده هی ميگفته : تشنمه , تشنمه , تشنمه . يکی ميگه : بابا يه ليوان آب بديد اين ساکت شه . آب رو که بهش ميدن ميبينند حالا هی ميگه : تشنه ام بود ها, تشنه ام بود ها, تشنه ام بود ها ....

 فرجام | 10:44 PM 






سلام. دو تا مهمون عزيز داشتيم که هديه اين صفحه به ما بودند. گاهی حس ميکنم اين صفحه هم يکی از اعضای خونه ماست. بهر صورت خيلی خجالتمون دادند که اين همه راه اومدند و" تور يکروزه دور آلوچه " رو برگزار کردند. ضمنا علاوه بر ما باربد رو هم خجالت دادند و براش يه دوست شاخدار خوشگل آوردند که ضميمه پرونده است ( باربد پايينيه و کادو بالايی). خلاصه که بازم ممنون بچه ها.





امسال که ميدونيد جشنواره نرفتيم ( غير از همون ناخونک آلوچه خانوم به فيلم آقاشون ). باربد يه کاری کرد که چسبيديم تنگ دلش تو خونه انگار نه انگار که جشنواره بدون ما مثل مرد بی سبيله . ميدونيد , فکر ميکنم تقريبا اينقدر ( ------------) از کيف جشنواره رفتن به صفشه و آدمهاش . اما ديروز با خوندن يه وبلاگ چنان حالی کردم که تمام خماری صف جشنواره امسال جبران شد . آقای خسرو نقيبی وبلاگی دارند که محتوايش از سواد ما خوب حتما بالاتر است . اما اون پايين مطلب يه سری کامنت داره که خوراک خودمه . بخدا چنان جو منو گرفت که حتی يخ بستن فلان جايم روی سکوهای جلوی سينما کريستال هم برام تداعی شد. خدا الهی عمر با عزت بهت بده وبلاگ ! نور به مانيتورت بباره ,ای کاشف وبلاگ که من دست از صف کوتاه رو از خماری در آوردی . خلاصه اگه اهل کل کل هستيد و با سينما حال ميکنيد و اسم مسعود کيميايی برای بحث کردن انگولکتون ميکنه بريد يه سر به کامنتهای اين مطلب بزنيد و حال بنماييد. واقعا که خوش بحالمان با اين همه عشق کيميايی و کشته بيضايی ( خودمو ميگم) و حزب اللهی و ضد انقلاب و استقلالی و پرسپوليسی و فمينيست و سنت گرا و عاشق داريوش و مرده گوگوش و تعصب و تعصب و تعصب . باور کنيد از ماها باحالتر بازم خودمونيم که حتی سليقه های هم رو نميتونيم تحمل کنيم , بعد ميخوايم با 3 شماره دموکراسی بپره بغلمون و نميفهميم که چرا نميپره . تقصير من و تو که نيست , هست ؟ خدافظ شما.

 فرجام | 10:26 PM 








Wednesday, February 18, 2004

سلام , خيلی وقته که اينجا ننوشتم . آخه شما جای من بوديد و بعد از 13 سال پای فارغ التحصيلی بوديد و يه همچين باربد آب آلبالوی لپ انگوری تو خونه داشتيد و سرکار ميرفتيد و ... ديگه ميومديد وبلاگ بنويسيد؟ ... نميومديد؟ خيلی زشته , مردم علاف نيستند بيان اينجا کليک الکی کنند که ! بنويسيد آقا جان . بنويسيد.

باربد را فردای روز ولنتاين ختنه کرديم . يعنی ما نکرديم , آقای دکتر زحمتش را کشيد و خلاصه پسرمان مردی شده ماشالله ديگه . منم خدا بخواد امتحاناتم تموم شد و منم ماشالله ديگه مردی شده ام واسه خودم.

آقا اين پسر ما يه مشکل بزرگ داره که هيچ دکتری هم سر ازش در نمياره . الان 70 روزش شده ولی هنوز يه شوت ساده بلد نيست به توپ بزنه . خيلی نگرانشم . به اين دکترا که اميدی نيست . بايد ببرم سفارت برزيل نشونش بدم بلکه خوب شه .

راستی شما انتخابات را چکار ميکنيد؟ .... دمتون گرم , خيلی خوب کاری ميکنيد . درستش هم همينه . در مورد خودم که فکر ميکنم ما پدر مادرها بايد کاری را بکنيم که بچه هايمان ميکنند . بالاخره اينا نسل جديدن و از ما قديميا بيشتر سرشون ميشه , بنابراين من در انتخابات به ليست منتخب باربد رای داده و آراء خود را به همان صندوقی که او روز جمعه ميريزد ميريزم . قربون شما

 فرجام | 11:38 PM 








Friday, February 13, 2004

من واقعا رفتم فيلم مهمان مامان رو ديدم , باورتون می شه ؟! با نامردی هر چه تمامتر در حق اونهايی که هميشه باهم می رفتيم جشنواره , آقای همخونه و خانوم همشيره ! يعنی تقصير من نبود ! اونها خودشون رو در معرض نامردی قرار دادند و در اين راه نهايت همکاری و مساعدت رو با اينجانب از خودشون نشون دادند. ماجرا از اين قراربود که خانوم همشيره بليط فيلم منتخب جشنواره رو داشتند, اونقدر من از روز اول جشنواره با آه و افسوس در مورد نديدن اين فيلم زر زر کردم که ايشون دلشون سوخت و گفتند اگه اين فيلم , فيلم منتخب شد نيکوکاری می کنند و بليطشون رو به من می دن و دست بر قضا مهمان از بين 10 سيمرغی که کانديدش بود فقط همين يکی رو برد . بهترين فيلم جشنواره . ايشون خيلی لطف کردند و سر حرفشون موندند ... بهشون گفتم که خيلی دارند لطف می کنند, اگه من جای ايشون بودم عمرا اين کارو نمی کردم ... ايشون هم ضمن تائيد گفته های بنده در مورد ارتفاع فطرت اينجانب فرمودند چه می شه کرد برو ديگه ! و من مثل اين مادر های لاابالی فيلم های فارسی که بچه رو به امان خدا ول می کنن می رن , رفتم . البته من به امان خدا ول نکردم آقای همخونه نگهش داشت و من تنها رفتم . ما در جشنواره 71 باهم آشنا شديم و از جشنواره داوزدهم يعنی سال 72 با هم می رفتيم , مطمئنم اگه ايشون به جای من بودند اينکار و نمی کردند يعنی در واقع در تمام اين 10 روز خب اينکار و نکردند . اما من رفتم ! يعنی به من اطمينان دادند که خيالم از بابت باربد راحت باشه . خلاصه هر کاری که می شد کرد که باربد زمانی که من نبودم رو در خواب بگذرونه, کرديم . يعنی خسته و گشنه نگهش داشتم بعد برديمش حموم . 45 دقيقه آخری که خونه بودم , يه دل سير بهش شير دادم ( برای لحظات مبادا مقداری هم دوشيده بودم ) و رفتم . اولين بار بود که از باربد دور بودم . بيشتر از هر حسی می تونم بگم عجيب بود . وقتی نگرانش می شدم نمی تونستم قيافه اش رو مجسم کنم يعنی يادم نمی اومد که باربد دقيقا چه ريختيه !!!
کل رفتن و فيلم ديدن و برگشتنم 4 ساعت طول کشيد, قبل و بعد فيلم مرتب با آقای همخونه در تماس بودم . حتی يکبار هم صدای پسرک رو نشنيدم . آقای همخونه تمام اين 4 ساعت اونو در خواب نگه داشته بود ! تا بيدار نشه و احساس گرسنگی نکنه ... 4 ساعت شير نخوردن باربد در روز برای خودش رکورد بزرگی محسوب می شه که اگه من بودم عمرا نمی تونستم جلوی اين شکمو رو بگيرم . اونهم در حالی که شير مامان به صورت عرضه غير مستقيم در يخچال موجود باشه . خلاصه که وقتی بدو بدو برگشتم خونه تنها منظره ای که انتظار ديدنش رو نداشتم اين بود که باربد به همون آرومی که ترکش کرده بودم توی بغل باباش خواب باشه ... اولين تجربه مامان خارج از خانه بودن اينجانب و تنها گذاشتن پدر و پسر در خانه خيلی جالب و دلنشين بود البته مطمئنم که دفعه ديگه ای که اينقدر ضروری باشه خونه تنهاشون بذارم وقتی برگردم با خونه تبديل شده به زمين گل کوچيک مواجه خواهم شد !

پی نوشت : فيلم خوبی بود . دوستش داشتم .

 AnnA | 1:35 AM 








Sunday, February 08, 2004

من اومدم غر بزنم .... دوست ندارم ....... دوست ندارم ..... دلم نمی خواد فيلم مهرجويی برسه به جشنواره و نشه که من ببينم *... اهه اهه اهه .... آقای همخونه در اولين دلجويی های پای تلفن وقتی که بهشون خبر دادم که فيلم به جشنواره رسيد گفتند که می تونن يه جورايی هماهنگ کنن برو بچ برن صف وايستن ولابد من تا آخرين لحظه که می رم توی سالن شير بدم ... يه کمی هم برای لحظات مبادا بدوشم ... انصافا همراهی موثری بود و کمی غصه های اينجانب آلوچه خانوم بی جنبه را تسکين داد . جدا هنوز باورم نمی شه که اين فيلم به جشنواره رسيده و من قراره نبينم . امسال تنها برداشت ما از جشنواره يک عدد پرچم برزيل بود که بچه ها برای آقای همخونه از سر در يکی از سينما ها کش رفتند .

***

آقای همخانه ما روز سه شنبه 14 بهمن ماه آخرين امتحان رو هم دادند و به خير و خوشی مثل اينکه قراره واقعا فارغ التحصيل بشن ... حيف شد تموم شد ! ... تو اين سالها با ماجرای تحصيلات عاليه ايشون و بازتاب های بيرونی اش کلی تفريح کرديم ... از شوخی گذشته نيمه کاره موندنش يه جاهايی , يه وقتهايی سنگينی می کرد ... خدا رو شکر به خير گذشت ...

***

باربد هر روز دوست داشتنی تر از ديروز ... هر روز با قابليتهايی بيشتر از ديروز ... هر روز متفاوت با ديروز ... به سرعت در حال بزرگ شدن می باشد. دل دردها به مراتب کنترل شده تر شده ... بسيار پسر خوش اخلاق و بازيگوشی شده و به تائيد همه اونهايی که می بيننش و به گواهی منحنی های استاندارد رشد پسر بچه ها از سن تقويمی خودش چه از نظر رشد فيزيکی و چه قابليتهای ديگر جلوتره ... هر رو با ريخت و قيافه ای جديد از خواب بيدار می شه ! ما هم عين نديد بديد ها تند تند ازش عکس می گيريم می بينيد که هر از گاهی هم اينجا مي ذاريمشون . اين وبلاگ از حيث تزئينات داره شبيه اين پيکان های مسافر کش می شه ! به خوبی خودتون ببخشيد . می دونم خيلی دهاتی بازيه عکس های به اين گندگی رو همين ريختی اينجا می ذارم ... ابعادشون رو که تغيير ريختشون هم انگار عوض می شه ... راه جديدی که به ذهنم رسيده اينه که عکس جديدی رو که می ذارم تا چند روزی با اندازه واقعی خودش بذارم باشه . بعد از چند روز کوچکشون کنم









توضيح ضروری : آقای همخانه قبلا در مورد تاريخچه و اهميت جشنواره فيلم فجر در منزل همخانگی ما توضيح داده اند

پی نوشت : نامزدهای سِمرغ بلورِن معرفی شدند. همانطور که می بينيدمهمان مامان ساخته دارِيوش مهرجويی کانديد جوايز اصلیه .. اهه ...اهه ... اهه !

 AnnA | 7:54 PM 












فید برای افزودن به ریدر


آلوچه‌خانوم روی وردپرس برای روز مبادا


عکس‌بازی


کتاب آلوچه‌خانوم


فرجام




آرشیو

October 2002
November 2002
December 2002
January 2003
February 2003
March 2003
April 2003
May 2003
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
November 2003
December 2003
January 2004
February 2004
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 20009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 20011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 20012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
February 2013
March 2013
April 2013
May 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
March 2014
April 2014
May 2014
June 2014
July 2014
August 2014
September 2014
October 2014
November 2014
December 2014
January 2015
February 2015
March 2015
April 2015
May 2015
June 2015
July 2015
August 2015
September 2015
October 2015
November 2015
December 2015
January 2016
February 2016
March 2016
April 2016
May 2016
June 2016
July 2016
August 2016
September 2016
October 2016
November 2016
December 2016
January 2017
February 2017
March 2017
April 2017
May 2017
June 2017
July 2017
August 2017
September 2017
October 2017
November 2017
December 2017
January 2018
February 2018
March 2018
April 2018
May 2018
June 2018
July 2018
August 2018
September 2018
October 2018
November 2018
December 2018
January 2019
February 2019
March 2019
April 2019
May 2019
June 2019
July 2019
August 2019
September 2019
October 2019
November 2019
December 2010
January 2020
February 2020
March 2020
April 2020
May 2020
June 2020
July 2020
August 2020
September 2020
October 2020
November 2020
December 2020
January 2021
February 2021
March 2021
April 2021
May 2021
June 2021
July 2021
August 2021
September 2021
October 2021
November 2021
December 2021
January 2022
February 2022
March 2022
April 2022
May 2022
June 2022




Subscribe to
Posts [Atom]






This page is powered by Blogger. Isn't yours?