آلوچه خانوم

 






Monday, May 23, 2005

معين رد صلاحيت شد

صبح روزجمعه دوم خرداد 76 وقتی که از خواب بيدار شدم اولين چيزی که يادم اومد اين بود که امروز می ريم رای می ديم ... به کسی که يک بار دو سه سال قبلش توی موزه هنرهای معاصر نمايشگاه دو سالانه کتاب کودک از نزديک ديده بودمش ... مطمئن بودم که بودنش کلک نيست که منو بکشونه پای صندوق رای , شايد از معدود آدمهايی بودم که نه برای رای ندادن به اون يکی ... دقيقا برای انتخاب خودش بهش رای داده بودم . سال بعدش در اولين سالگرد دوم خرداد . توی دانشگاه تهران که دوباره ديدمش ... شمرده حرف می زد و من محو اون شوری بودم که توی محوطه دانشگاه موج میزد ... 3 سال بعد از اون همه بالا و پائين , وقتی از ميتينگ امجديه بر می گشتم فکر می کردم حجم زيادی از اون شور هنوز باقی مونده . و اين اشتياق و هيجان از شخص از اسم از هر چيز ديگه ای مهمتره .
در اين لحظه 8 سال بعداز دوم خرداد 76 در اولين ساعات دوم خرداد 84 اصلا خوابم نمی بره . حالم بده يعنی بخوام درست بگم حالم داره به هم می خوره شاید مثال خوبی نباشه اما مثل اون شبی هستم که ايران از بحرين باخت و ما پرچم ايران به اون بزرگی که خريده بوديم باهاش بريم خيابون جشن صعود بگيريم , بدجوری روی دستمون باد کرده بود .
واقعا شما بين اين 6 نفر می تونيد کسی رو انتخاب کنید ؟ معین مطمئنا همه اون چيزی نبود که می خواستم ولی بقيه رو مطمئنم نمی خوام ! دلسردی چيز بديه . می دونين چی جالبه ؟! کسانی که هيچ ربطی به هم ندارند هيچ جوره اهدافشون در يک مسير نمی گنجه يه جاهايی در تقاطع های مهمی به هم بر می خوردند ... اين دفعه فقهای شورای نگهبان به شدت مايه خوشحالی اوپوزيسيون خارج از کشور رو فراهم کردند . دلسردی ماها هدف مشترکی بود مگه نه ؟ خوش بگذره به همه تون .... مثل اینکه ما موندیم و حوضمون ... ای ايران ای مرز پرگهر ...

***

اين نوشته ابراهيم نبوی رو لطفا تا آخر بخونید .

 AnnA | 4:01 AM 








Tuesday, May 17, 2005

شما ها چطورين ؟ ما هم خوبيم و ملالی نيست . پسر ک خوبه . پدر و پسر جدا جدا به سلمانی رفتند و حالا از حيث مو خونه ما يه چيزی شبیه پادگان هستش و البته کماکان موهای من از همه کوتاهتر و موهای باربد از همه بلندتره اما اونقدر با مزه شده و قيافه اش يه دفه شرو پسرونه تر شده که ديروز ساعاتی زو که از ش دور بودم با به خاطر آوردن ريخت و قيافه جديديش احساس می کنم دلم بيشتر از هميشه براش تنگ شد. يه عالمه حرف می زنه ( البته به همت آقای همخونه ) فکر می کنم همه کلمه هايی رو که بلده تکرارکنه آقای همخونه يادش داده . خيلی چيزها رو میفهمه مثلا وقتی بهش می گيم باربد کنترل تلوزيون کو می گرده پيدا می کنه يا باربد کتابتو بيار می گرده پيدا می کنه می ياره . تا حد زيادی اعضای بدنشو می شناسه و وقتی ازش سوال می کنيم نشون می ده و منتطر ابراز احساسات ما می شه . يه وقتهايی هم بعد از حواب درست دادن و يا انجام کاری به درستی خودش برای خودش دست می زنه . مثلا وقتی قطره MIM ش رو می خوره خودش برای خودش دست می زنه . خلاصه که شنيده بودم ولی اصلا فکرشو نمی کردم که تشويق اينهمه چيز بدرد بخور و موثری در آموزش کودک باشه . از چيزهايی که خيلی قشنگ تکرار می کنه گوجه , خيار و هويج هستند ... در ضمن عاشق توت فرنگی هم شده از نوشيدنی ها شير کاکائوی خنک و همينطور آب هلو رو خيلی دوست داره طوری که مطمئن باشين نمی تونين قوطی رانی هلو رو ازش بگيرين . گوجه فرنگی رو به هر صورتی که می بينه دست می بره که برداره حتی يکبار توی ميوه فروشی ديدم از توی جعبه گوجه فرنگی برداشته و خوشبختانه قبل از اينکه ببره دهنش موفق شدم ازش بگيرمش . ديگه خيلی مثل قبلاها تلفن رو دوست نداره يه زمانی اونقدر تلفنی بود که براش دنبال یه موقعيت شغلی توی 118 می گشتيم . اخبار آب و هوای Euronews رو هم خيلی دوست داشت بطوری که آقای همخونه پيش بينی می کرد شايد ترجيح می ده گزارشگر تلفنی اخبار آب و هوا بشه . اين روزها اونقدر جلف شده که يه وقت ديدين DJ شد. فعلا ديگه همين .

***

آخرين اخبار رژيمی و وزن رو توی رژيم گروهی نوشتم .

***

من هم پرشين گيگ می خوام می شه اگه دعوت نامه دارين برای من هم يه دونه بفرستين ؟
aloocheh@gmail.com

 AnnA | 5:52 PM 








Thursday, May 12, 2005

چند تا لينک :
هوشنگ توزيع در وبلاگشهر ! آقا خیلي خوش آمديد . چرا خودمون نفهميده بوديم که جای شما خالی بود ؟

***

روز روزنامه آن لاين به وقت صبح تهران !

***

اين پست وب نوشت رو ديدين ؟

***

نوشی جان مبارکه باشه

 AnnA | 4:12 AM 








Wednesday, May 04, 2005

اين جانب آلوچه خانوم در کمال سلامت عقل و روان اعلام می دارم که در انتخابات رياست جمهوری شرکت می کنم .اگه يادتون باشه من قبلا هم از اين کارها کردم حتی وقتی آقای همخونه فرموده بودند از شعبه رای مستقيما به منزل پدرم مراجعه کنم .
از شوخی گذشته ... می دونين چيه ؟ ... به نظر من اين بی تفاوتی که توی مردم به وجود اومده دقيقا چيزيه که از دوم خرداد تا حالا يه عده دارن خودشون به آب و آتيش می زنن که بوجود بيارنش . حيف اون شور نيست که اين ريختی فروکش کنه ! تو رو خدا فکر نکنيد نشستم خونه از هيچی خبر ندارم , تمام دغدغه زندگی ام رنگ محتويات پوشک پسر 16 ماهمه و چاقی و لاغری خودم . منم قدر خودم در گير بودم . قدر خودم هزينه کردم . سه سال و هفت ماه از زندگی من وقتی اواخر ابتدايی و نيمه راهنمايی رو می گذروندم خلاصه می شد توی هر يه سه شنبه در ميون 10 دقيقه ديدن بابا از پشت شيشه ای سالن ملاقات زندانی که اسمش اوين بود و جرات نداشتم به همکلاسی هام بگم يه سه شنبه درميون کجا می رم . يه دفعه زندگی اونقدر جدی شد و اونقدر زود مجبور شدم بزرگ بشم که توی سن 10 سالگی وقتی بيماری قلبی مادرزادی ام به خاطر اتفاقات پيش اومده طوری پيشرفت کردکه مادرم چاره ای جز فرستادنم به اتاق عمل نداشت تمام نگرانی ام اين بود که اگه من بميرم مامانم چطوری می خواد به بابام خبر بده ... پدر بعد از 3 سال هفت ماه با حکم انفصال دائم از خدمات دولتی برگشت خونه و از همون تاريخ تا حالا خانواده من داره تاوان هزينه کردن برای اينو می ده که بابام شغل داشته باشه ... نمی دونين جبران اين همه عقب موندن برای خانواده ای که هيچ پشتوانه مالی قابل قبولی نداشت چقدر سخته ... اين چند تا جمله رو گفتم که باور کنيد حاليمه چی دارم می گم ... عمده آدمهايی که باهاشون حرفی می زنی غر می زنن که توی اين 8 سال هيچ کدوم از چيزهايی که قرار بود اتفاق بيفته عملی نشد . ولی من اينو يادم می ياد توی اون 19 سالی که مردم وارد بازی نشدند هيچ اتفاقی نيفتاد . سر انتخابات شورا ها مسعود بهنود حرف قشنگی می زد.می گفت : ( البته این عين کلماتشون نيست ) اميدوارم مردم توان پرداخت هزينه اين کناره گيری رو داشته باشند يا حداقل بهش آگاه باشن ... من توان پرداخت اين هزينه رو ندارم ... به هيچ راه عملی ديگه ای هم باور ندارم ... بر اين باورم که ما در يک مرحله گذار به سر می بريم که بايد سپری بشه ... با تمام هزينه هاش حتی اگه قدر تمام عمر من طول بکشه ... من بچه ای دارم که نمی تونم آينده اونو حالا خرج کنم ... پس مجبورم الآن بازی کنم و صبرم بايد زياد باشه . من از رای هايی که دوم خرداد 76 و هيجدهم خرداد 82 به اصلاحات دادم هيچگاه حتی برای لحظه ای پشيمون نشدم ... شايد دوم خرداد مردم نمی دونستند چی می خوان اما به طور يقين می دونستن چی نمی خوان ... فکر می کنم الآن مردم واقع بين تر شدند و تا حد زيادی می دونن چی می خوان و اين آگاهی توی همين 8 سالی که به راحتی می گين هيچ اتفاقی نيفتاده پيش اومد . که اصلا چيز کمی نيست .

* پی نوشت : اين صرفا نظرات آلوچه خانوم است و ربطی به آقای همخونه ندارد . ايشون اگه دوست داشتند خودشون در اين باره صحبت می کنند .

** دوباره پی نوشت : آقا, جان مادرتون حرمت کامنت دونی اينجا رو نگه داريد . من دارم نظرم رو می نويسم, با کسی بحث نمی کنم چون تصميمم رو خيلی وقته که گرفتم . هدف از اين پابليش کردن اين پست فقط و فقط اطلاع رسانی می باشد .

*** بازم پی نوشت : لينک اون مطلب مسعود بهنود رو پيدا نکردم ولی به اين مطلبش و اين يکی که مال همون دوره ای هستند که خدمتتون عرض کردم يه نگاهی بيندازيد !

 AnnA | 3:21 AM 












فید برای افزودن به ریدر


آلوچه‌خانوم روی وردپرس برای روز مبادا


عکس‌بازی


کتاب آلوچه‌خانوم


فرجام




آرشیو

October 2002
November 2002
December 2002
January 2003
February 2003
March 2003
April 2003
May 2003
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
November 2003
December 2003
January 2004
February 2004
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 20009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 20011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 20012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
February 2013
March 2013
April 2013
May 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
March 2014
April 2014
May 2014
June 2014
July 2014
August 2014
September 2014
October 2014
November 2014
December 2014
January 2015
February 2015
March 2015
April 2015
May 2015
June 2015
July 2015
August 2015
September 2015
October 2015
November 2015
December 2015
January 2016
February 2016
March 2016
April 2016
May 2016
June 2016
July 2016
August 2016
September 2016
October 2016
November 2016
December 2016
January 2017
February 2017
March 2017
April 2017
May 2017
June 2017
July 2017
August 2017
September 2017
October 2017
November 2017
December 2017
January 2018
February 2018
March 2018
April 2018
May 2018
June 2018
July 2018
August 2018
September 2018
October 2018
November 2018
December 2018
January 2019
February 2019
March 2019
April 2019
May 2019
June 2019
July 2019
August 2019
September 2019
October 2019
November 2019
December 2010
January 2020
February 2020
March 2020
April 2020
May 2020
June 2020
July 2020
August 2020
September 2020
October 2020
November 2020
December 2020
January 2021
February 2021
March 2021
April 2021
May 2021
June 2021
July 2021
August 2021
September 2021
October 2021
November 2021
December 2021
January 2022
February 2022
March 2022
April 2022
May 2022
June 2022




Subscribe to
Posts [Atom]






This page is powered by Blogger. Isn't yours?